شیرین زبانی های شکسته برادران
علی جون کمابیش می تونه همه جملات و کلمه ها رو بخونه. اوایل آذر بود که دیگه تلاش می کرد تابلوها رو بخونه و من چه ذوقی کردم وقتی صبحی که میرفتیم مدرسه اولین بار با چشمای خابالوش سر چهار راه محل کار باباش "حجازی" رو تونست بخونه. تو جملاتی که می گه هم کلا به جای "هست" میگه "است" و چقدر شیرینه... اکثر تو صحبت هم صدا کشی می کنه و قند تو دل مامانش آب می کنه.... محمد هم چند تا کلمه یاد گرفته و از گفتنشون و عکس العمل ما ذوقی می کنه تو دل برو: عیی (علی) آبا (بابا) آمما(ماما) هامما(شیر یا هر خوردنی دیگه) آنا (آنا) آبه(آب) اگه کسی خواب باشه از هر جاندار و بی جانی صدا در بیاد میره به حالت انگشت رو بینی ب...
نویسنده :
مامان تربچه
12:55